Wednesday, July 29, 2009

باد ما را خواهد بُرد اگر....

مهدی کیانی

اخیراً تقابل های احمدی نژاد با خامنه ای رو به گسترش هستند. احمدی نژاد گویا به راستی به خود را مستقیماً تحت امر امام زمان می داند و حتی حاضر نیست آنچه را که خامنه ای با نادیده انگاشتن شرف و آبروی خود و حمایت بلاشرط اش برایش انجام داد جبران کند. انتصاب رحیم مشائی به سمت معاون اولی علی رغم دانستن نظر خامنه ای در مورد، و تعلل او در انجام حکم خامنه ای برای برکناری او که منجر به آشکار کردن حکم خامنه ای شد نشانه های شقاق بین احمدی نژاد و خامنه ای بود. جالب توجه است که در حکم احمدی نژاد برای عزل رحیم مشائی هیچ اشاره ای به حکم رهبری نشده بود. این امر با برکناری یا کناره گیری سه عضو دیگر کابینه، یعنی صفار هرندی وزیر ارشاد و محسنی اژه ای وزیر اطلاعات و لنکرانی وزیر بهداشت، توسط احمدی نژاد وارد فاز جدیدی شد. و دست آخر خبر انتصاب کردان به ریاست بازرسی ریاست جمهوری بی توجهی احمدی نژاد به افکار عمومی را آشکار کرد. طبق اخبار این وزرای اطلاعات و ارشاد که جزو وزاری رسماً "ولایت مدار" هستند، مستقیماً در جلسات هیأت دولت به احمدی نژاد بابت عدم ولایت پذیری اش انتقاد کرده بودند. احمدی نژاد اکنون آشکارا در مقابل رهبر ایستاده است، تا جایی که در وبسایت انصار نیوز، وابسته به گروهک ذوب در ولایت انصار حزب الله، رسماً برکناری احمدی نژاد نوید داده شد.

اینجا سه سؤال مطرح است: اول اینکه منطق این رویکرداحمدی نژاد چیست؟ دوم اینکه تبعات این حرکت ها چه می تواند باشد؟ و سوم سرنوشت جنبش مدنی سبز چه خواهد شد؟

در مورد منطق این حرکات احمدی نژاد با توجه به موقعیت متزلزل مشروعیت سیاسی اش، چیزی که تنها به ذهن خطور می کند احتمال ربوده شدن احمدی نژاد توسط اساطیر هزاره گرایانه است، چنان که واقعاً خود را برگزیده ای می داند که باید راه حکومت عدل نهایی را در زمین هموار سازد، و به عبارت دیگر با این همانی خود با روایات و داستان های عصر ظهور، خود را همچون بازیگر نقش یکی از یاران عصر حضور می پندارد و بر آن است که خود و دنیا و اطراف اش را بر اساس سناریوهای هزاره ای شیعی و روایات مربوطه اش تعبیر و تفسیر کند، کما اینکه بدون این که وقعی به موقعیت متزلزل خود و نیازش به حمایت خامنه ای و مقبولیت مردم و نیروهای مسلح بنهد، حرکاتی می کند که با عقلانیت سیاسی کاملاً ناسازگار است. اگر داستان این گونه باشد ادعای بابیت یا حتی امام زمانی توسط احمدی نژاد نمی توانند سناریوهای غیر محتملی برای آینده باشند. اما پاسخ دیگر این سؤال میتواند بسیار ملهم از تئوری های مبتنی توطئه باشد و همه ی این تقابل ها و تحرکات را تنها بازی های سیاسی برای لوث کردن حرکت مردم و منحرف کردن ایشان از مطالبات سیاسی و اجتماعی شان بداند. هر چند این پاسخ آخر را زیاد نمی پسندم.

و امّا تبعات این حرکت ها چه می تواند باشد؟ خوب اگر همچنان در تئوری توطئه سیر کنیم تبعات قابل توجهی نخواهیم یافت و خاموشی این تقابل ها و همرآیی نهایی این دو رقیب جعلی را می توانیم پیش بینی کنیم. ولی اگر این تقابل ها را به جدّ بگیریم، پیامدهای بعدی شقاق علنی بین طرفداران هزاره گرای احمدی نژاد و مجذوبان در ولایت را شاهد خواهیم بود. ولی اینکه کدام نیروها در کدام جناح قرار خواهند گرفت در سرنوشت این تقابل بسیار مهم خواهد بود. اگر نیروهای مسلح همچنان در طرف مجذوبان ولایت باقی بمانند احمدی نژاد به راحتی برکنار خواهد شد، ولی اگر نیروهای نظامی یا حداقل بخشی از آنان طرف احمدی نژاد هزاره گرا را بگیرند کار بر جناح ولایت فقیهی سخت خواهد شد. این چیزی است که باید به نظاره ی آن نشست و پیش بینی آن برای من مقدور نیست.

ولی سرنوشت جنبش مدنی سبز چه خواهد شد؟ پرداختن به این سؤال و شقوق ممکن برای جنبش سبز حائز اهمیت است. به نظر می رسد اگر اوضاع به سمتی برود که احمدی نژاد برکنار شود، او به راحتی به بلاگردان حاکمیت تبدیل خواهد شد و تقلب های انتخاباتی، کشتارها و نقض حقوق بشر و غیره به او منسوب خواهد شد، و چه بسا او عامل بیگانه یا عنصری "خودسر" نامیده شود و به این ترتیب حاکمیت تلاش خواهد کرد که تمام خشم و نارضایتی مردم را حاصل کارهای احمدی نژاد و تیمش بنمایاند و با انتقام از آنها خشم مردم را خاموش کند و جنبش سبز را ابتر سازد. سناریو دیگر کودتای احمدی نژاد علیه خامنه ای و مجذوبان در ولایت و شکل دهی نوع جدیدی از حکومت انقلابی اسلامی است. به این ترتیب احمدی نژاد تمام گذشته جمهوری اسلامی را یک انحراف از اسلام شیعی تلقی می کند و تلاش خواهد کرد که کشور را منضم به انقلاب آخر زمان مهدی کند و تلاش خواهد کرد که با تلفیقی از پوپولیسم، فاشیسم و صد البته میلیتاریسم ایران را به بخشی از نمایشنامه ی هزاره ای تخیلی اش تبدیل کند. شروع جنگ با اسرائیل یا آذربایجان یا یک کشور دیگر بخش ضروری حیات این حکومت کودتایی خواهد بود، اگر چه معلوم نیست که تا چه مدت احمدی نژاد توان ادامه ی این بازی نوروتیک را خواهد داشت. اگر احمدی نژاد هزاره گرا حاکمیت را به دست بگیرد جنبش سبز تکلیفش روشن و واکنشش قابل پیش بینی است، زیرا در این حالت جنبش قطعاً در مقابل حاکمیت احمدی نژاد خواهد بود، اگر چه اینجا دیگر فاز جدیدی از مبارزه گشوده خواهد شد که تبدیل شدن جنبش و سران آن به شیاطین و دشمنان داخلی نتیجه ی آن خواهد بود. ولی سناریوی محتمل دیگر قربانی شدن احمدی نژاد توسط حاکمیت ولایی خامنه ای است، که در این حالت تمام دستگاه تبلیغاتی حاکمیت تلاش خواهد کرد خامنه ای و جانب داران ذوب در ولایت را منجی مردم نشان دهند و افکار عمومی را هر روز کندتر و گیج تر کنند و با این کندی و گیجی به دست آمده، به سرکوب باقیمانده ی نیروهای جنبش به عنوان دشمنان خارجی و فریب خوردگان مبادرت کنند.

لذا در آخر اینطور به نظر می رسد که تنها راه حیات و پیروزی جنبش با توجه به تزلزل مشروعیت حاکمیت و شقاق در آن، حفظ هویت مستقل آن و طرح کردن مطالبات در حد نهایی آنهاست، به گونه ای که اهداف جنبش در قالب هیچکدام از جناح های ماهیتاً فاشیست موجود نگنجند و قابل مصالحه نباشند. کوتاه آمدن جنبش از حد نهایی مطالبات هر آینه خطر سقوط جنبش به دامن یکی از بازیگران حاکمیت موجود و مصادره ی آرمان های جنبش به نفع ایشان را به دنبال خواهد داشت.

Monday, July 6, 2009

روز امتحان ملی

18 تیر روز امتحان ملی: پافشاری بر آزادی، یا ترجیح مبارزه با شعار نویسی در مستراح های عمومی

بسیاری از وبلاگ ها و افراد مشغول تبلیغ و تهییج مردم برای شرکت در تظاهرات اعتراضی هستند. ولی سؤال این است: آیا مردم در این تظاهرات شرکتی درخور خواهند داشت یا نه؟

شاید بسیاری از این تشویق ها از جانب ایرانیان خارج کشور باشد که همیشه آرزوی رهایی و آبادانی آن را در دل دارند. شاید هم عده ای جوان پر شور در داخل و خارج ایران به این کار مبادرت می کنند. ولی سوای همه ی این ها مردم چه واکنشی در این روز نشان خواهند داد؟

بی تردید 18 خرداد مصادف با واقعه ای تاریخی است که به بهترین وجهی با وقایع اخیر مرتبط است، یعنی ضرب و جرح، تحقیر، سرکوب، ارعاب مردم توسط دولت، که دوباره در هفته های اخیر به شدید ترین وجهی اجرا شد. از این اگر مردم بخواهند اعتراضات خود را ادامه دهند این روز بهترین مناسبت است. هیچ مناسبت دیگری نمی تواند چنین معنادار حظور مردم در خیابان ها و اعتراض به سرکوب، تقلب و تحقیر را توجیه کند. در غیر این صورت مناسبت دیگری برای حضور در خیابان و نشان دادن شدت به کودتا گران پدید نخواهد آمد و آن وقت است که باید به اصطلاح مبارزه را با روش های زیرپوستی مثل شعار نوشتن در مستراح تا ابد ادامه یابد.

عدم حضور مردم در این تظاهرات یک معنی دارد: مردم با همین وضعیت کنار آمده اند و روشنفکران و علاقه مندان به تغییر باید یک فکری به حال خودشان بکنند. مردم ترجیح داده اند هنر نان به نرخ روزخوری را تمرین کنند، و دوباره از همدیگر بترسند و با کلک های کثیف سیاسی از هم انتقام بگیرند و دوروئی را به عنوان ارزشی ایرانی به فرزندان شان منتقل کنند.

بدون تعارف به نظر می رسد که غالب رهبران اصلی جنبش که چند روزی است سکوت کرده اند، به علل مختلفی حاضر نیستند از این جلوتر بروند. این رهبران نشان دادند کسانی نیستند که توانمندی کافی را برای به دست گیری ابتکار عمل داشته باشند. شاید حضور مردم کمی هم به آنها دل بدهد و آنها را سرغیرت بیاورد، به هر حال بدون مدیریت که نمی توان به جایی رسید.